پیشی های ناز من

موزوپرتقال

قند عسل اومده یه پرتقال انداخته توی کشو کفگیر ملاقه هابعد در کشو رو بسته رفته یه گشت زده اومده در کشو رو باز کرده یه ملاقه برداشته پرتقال وانداخته توش وشروع به سر کشیدن ملاقه کرده  فدای پسر کوچولوم بشم شهدوشکر اومده یه موز گرفته داره پوستشو میخوره به موزش دست بزنی جیغ میکشه بعد از خوردن وکندن کمی از پوست موز اونو انداخت روی زمین ویکی دیگه خواست من : همون قبلیو دادم شهدوشکر: انداخت و من: همون قبلیو دادم شهد وشکر: انداخت و ومن اینبار موز قبلی رو از زاویه ای دیگر دادم وشهدوشکر: وپس از بررسی متوجه کلاه کذاشتن سرش شدواینبارموز رو انداخت و  با شدت بیشتری به جیغ کشیدن ادامه داد و برای پایان دادن به ای...
27 بهمن 1392

بیا بیا بیا

این روزها قند عسل وشهدوشکر زیاد از این کلمه استفاده میکنند(بیا) قند عسل همین که وارد خونه ما میشه میگه:بی (بیا) بی(بیا) وقتی چیزی بخواد بی(بیا) بی (بیا) واین بی .بی همراه باکشیدن دست وبردن به سمت چیز یا جایی میباشد وقتی دوتا فسقلیها بهم میرسند قندعسل:بی. بی(بیا.بیا)وشهدوشکر را کشان کشان به سمت اسباب بازیها میبرددر این بین شهدوشکر زمین میخوره اما قند عسل دولا میشه بی .بی کنان دستشو میگیره ومیبره واما شهد وشکر بلد نیست دست قند عسل را بگیرد به همین خاطر با سرعت به سمت اشپزخانه میره  تندتند به قند عسل میگه :بیا.بیا.بیا وبعضی وقتها میگه بیاو.بیاو بیاو جوجوهارو بهش نشون میدم میگم:جوجوا بیان پیش شهدوشکر شهدوشکر:...
22 بهمن 1392

تولد

اینروزها مقارن است با تولد اخرین جوجوی خانواده این کیک وکادوها هدیه به شهدوشکر عزیز شهدوشکرم تولدت مبارک     شهدوشکرم تولدت مبارک       واین کیک وگل هم هدیه به بابایی  مهربون شهدو شکرکه بعد از اهل وعیال عاشق کیک شکلاتی وگل است واین هم هدیه ناقابلی خدمت مامانی  مهربون شهدوشکرکه "خوبان را باید روی چشمها گذاشت"     ...
22 بهمن 1392

اقا قور قوری

ازاین عروسکای تزیینی برای  درب یخچال داریم از اونجا که وسایل اشپز خونه به مکانهای مختلف انتقال پیدا کرده این عروسکها هم به روی بدنه بخاری رفتند وبه اونجا چسبیدن .اقا قور قوری- اقا شیره واقا پلنگه  همینکه قند عسل چشمش به اینا میافته با ذوق به طرفشون میره خنده ای میکنه وخیلی قشنگ ومرتب یه بوس خوشکل از اقا قور قوری میکنه که اقا قور قوری این جوری میشه وبه همراه اقا شیره از روی بخاری بر میداره ومحل اقا پلنگه هم نمیذاره  هرچی به این قند عسل التماس میکنم منو یه بوس بکنه نمیکنه که نمیکنه همه اینا رو نوشتم که بگم "یه همچین  نوه قند عسلی داریم ما " ...
19 بهمن 1392

اشپزخانه2

در ادامه علاقه شما وروجکها به اشپز خانه نوبت" دختر شهد وشکر"ست چیز های مورد علاقه :همه وسایل اعم از دمپایی- جارو- ظرف وهرچه که میبینی دستت میرسه ونمیرسه واگر بهت ندیم شما جیغ میزنی اون هم از نوع بنفشش برای اینکه این مشکل پیش نیاد مامان ورودی رو باپشتی بست شما توی هال  من توی اشپزخانه خلاصه برای یک روز طرح موفقی بود ولی روز دوم شکست خوردوشما پشتی رو انداختیو اومدی توی اشپز خانه من: شما: رفتی سر کشو ادویه ها دیدی چیزی توش نیست وبا جدیت کشو پایینی رو کشیدی وهرچی توش بود  ریختی بیرون تا یه در نوشابه موند ته کشو اونو برداشتی  میخواستی بری که پدر بزرگ گفت شهد وشکرم چیزایی که ریختیو بذار سرجاش بعدا برو وشم...
13 بهمن 1392

اشپزخانه1

علاقه شما دوتا وروجک به اشپز خانه ستودنی است.تا غافل میشیم شما را در اشپزخانه پیدا کرده ودستگیر میکنیم وسایل مورد علاقه قند عسل در اشپزخانه عبارتند از :جارو -خاک انداز-تی-ماشین لباسشویی-  کفگیرملاقه چوبی وکشوی ادویه جات - قسمتی از کابینتها وگاهی ماشین ظرفشویی. جارو را برمیداری ودور میز میگردی    گاهی خاک انداز راهم بر میداری بعضی وقتها جارو وخاک انداز را میدی دست پدر بزرگ و او را وادار به جارو کردن میکنی دستات رامیذاری پشتت ونگاه میکنی وباید جارو کردن ادامه پیدا کند وگرنه حالا چند روزی است که جارو به مکان دیگری انتقال پیدا کرده واما از ماشین لباسشویی بگم اگر توش لباس باشه همه لباسها کف اشپزست  ...
10 بهمن 1392

کنترل

دوتایتون بلدین تلویزیون را با کنترل روشن کنین، قندعسلم کنترل را با یک دست میگیری وبا انگشت اشاره همون دست تلویزیون را روشن میکنی البته اینکار همراه با لبخند شیطنت امیز انجام میشود. واما تو شهد وشکرم امروز بمحض اینکه بابا  شما رو گذاشت روی زمین بلافاصله با برداشتن کنترل ،:تلویزیون را روشن کردی من شما: موقع غذا خوردن ازشما پرسیدم کنترل کو؟ مامان شهدوشکر این شکلی شد: که مامان ماتازه اومدیم . من:   خوب همون تازه که اومدین اول تلویزیون روشن کرد مامان شهد وشکر: نه  وبا شهادت دادن اقای پدر ،مامان شهد وشکر این شکلی شد وسپس گفت واقعا وخوشحال ومسرور از اینکه دخترش مهارت دیگری کسب کرده &nb...
9 بهمن 1392

جغجغه

هر کدوم با یه جغجغه دارین بازی میکنین که یه دفعه پسر قند عسل مال دختر شهد وشکر را میگیرد ودخترک     پسرک شروع به تکان دادن دو جغجغه میکند ودخترک بلافاصله با  دست زدن      اورا همراهی میکند ...
7 بهمن 1392
1