موزوپرتقال
قند عسل اومده یه پرتقال انداخته توی کشو کفگیر ملاقه هابعد در کشو رو بسته رفته یه گشت زده اومده در کشو رو باز کرده یه ملاقه برداشته پرتقال وانداخته توش وشروع به سر کشیدن ملاقه کرده فدای پسر کوچولوم بشم شهدوشکر اومده یه موز گرفته داره پوستشو میخوره به موزش دست بزنی جیغ میکشه بعد از خوردن وکندن کمی از پوست موز اونو انداخت روی زمین ویکی دیگه خواست من : همون قبلیو دادم شهدوشکر: انداخت و من: همون قبلیو دادم شهد وشکر: انداخت و ومن اینبار موز قبلی رو از زاویه ای دیگر دادم وشهدوشکر: وپس از بررسی متوجه کلاه کذاشتن سرش شدواینبارموز رو انداخت و با شدت بیشتری به جیغ کشیدن ادامه داد و برای پایان دادن به ای...
نویسنده :
بانوی مهر
11:35